تابو | كتاب هاي ممنوعه :: Taboo Book

آرشيو از كتاب‌هاي ممنوعه ، ناياب و … : Tabook.wordpress.com

درباره ما

تابو بوك - كتاب هاي ممنوعه - https://tabook.wordpress.com

هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد؛ این حق شامل آزادی در داشتن عقاید بدون مداخله و مزاحمت ، و آزادی در طلب ، کسب و نشر اطلاعات و افکار از طریق هر رسانه ای و بدون ملاحظات مرزی است.(اعلاميه جهاني حقوق بشر ، ماده 19 )

تابو بوك نيز براي نشر آزادی عقیده و بیان تصميم بر آن داشته كه مجموعه‌اي از كتاب‌ها را جمع آوري و معرفي و در اختيار تمامي آزادي خواهان گذاشته. تا بتوانيم كمكي هر چند كوچك به نشر آزادی عقیده و بیان كنيم.
ازتمامي آزادي خواهان نيز تقاضا داريم در صورتي كه كتا ب و مقاله‌اي در اختيار دارند با ارسال آن به ايميل :‌ Taboo.Book [at] Gmail. [dot] com و با انتشار آن در وبلاگ تابو بوك ،‌به نشر آزادی عقیده و بیان كمك كنند.

منتظر نظرات و پيشنهادات شما نيز هستيم.

در ضمن اگر وبلاگ فــ‌ـ ــيـ‌ ـــلــ ـــتر شد از اين آدرس httpS://tabook.wordpress.com استفاده كنيد.

با تشكر
مديران تابو بوك

23 دیدگاه»

  مسعود wrote @

كتاب ناگفته هاي قتلهاي زنجيره اي رو دانلود كردم ولي خيلي از صفحاتش مشكل داشت و باز نميشن…به هر حال كتا بسوناي زعفرانيه رو به صورت كامل به فرمت pdf تبديل كردم براتون ايميل بكنم؟ چون اين چيزي كه هست مشكل داره

  یاشار تهرانی wrote @

سلام لطفا کتاب تاریکخانه اشباح رو هم که نوشته آقای اکبر گنجی هست رو برای دانلود بگذارید..بسیار کتاب خوبی هست ..خیلی متشکر میشم

  protester wrote @

سلام عزیز.سرویس آپلود را عوض کن خواهشا

  adada wrote @

سلام
اگ ممکنه این کتابا را برام میل کنین لطفا» .هر کاری کردم نتونستم دانلود کنم
1.مجموعه گاتهای زرتشت
2.آموزش مسایل جنسی

  ماهان wrote @

با سلام سایت بسیار خوبی دارید .خیلی علاقه مندم کتاب آیات شیطانی رو بخونم اگه امکان داره این کتاب رو واسه من ایمیل کنید.چون نتونستم دانلود کنم .در ضمن چه طور میتونم باهاتون همکاری داشته باشم؟

  BARANI wrote @

آزادی این روزها تو ایران!!
باید از معتادهای تزریقی که آزاد هستند تو خیابونا بخوابن
خانمهای به ظاهر محجبه آزاد و خواهران فاحشه ی ارشادی که در آغوش برادران اسلام می خوابند و . . .
باید پرسید بابا اسلام چه کردی تو !! راستی از اسلام چه خبر از آزادی اسلامی

صدایی نیست بجز فریاد کوتاهی قبل از مرگ مردان وطن یا که ردی از خون برروی گونه های خواهرم از چشمان بیدارش

  علی رحیمی wrote @

نهایت پستی این است که آدم برای خالی کردن عقده هایش اراجیف دروغ وتهمت رایکجاببافد .آخرآدم حسابی وقاحت هم حدی دارد.

  امید wrote @

درود بر همه کسانی که مردم را در شرایط راهنمایی می کنند اگر می شود کتابهای از صادق هدایت به این ادرس بفرستید

  عالیجناب wrote @

سلام …
کار جالبی کردید اما یه کم مواظب باشید پاتونو تو کفش عالیجنابا نکنید …
من برادرانه شما رو از این کار منع می کنم …
در ضمن این کتاب سونای زعفرانیه همه اش مزخرفه …

  وستا wrote @

اگه‌ میشه‌ کتاب کامل انجیل و تورات رو همراه با مزامیر داوود بگزارید.
ه‌ کتاب شاهزاده‌ احتجاب اثر هوشنگ گلشیری.
ممنون

  مهدی wrote @

اگه امکان داره کتاب ناگفته های قتلهای زنجیره ای را برام ایمیل کنید . با تشکر .

  lمخفف wrote @

باسلام مرسی از کتابای خوبتون چند تایی رو دانلود کردم عالی بود موفق باشید عزیزان

  ehsaneh wrote @

.: من امروز بيش از ديروز می دانم ولی می دانم هنوز کافی نيست :.

  علي رضا wrote @

عزیز وبلاگت باحاله!
موضوعش هم باحاله!

اما در لوگو صفحه درباره به جای «عقیده» نوشتی » عقده» …

به ما هم سر بزن

  ناباور wrote @

درود گرامی. وبلاگ خوبی دارید.

وبلاگ دیگری در این زمینه هست که به همه پیشنهاد می‌کنم:
http://mamnoe.wordpress.com/

  شیدا ابراهیمی wrote @

با سلام من یک کتاب الکترونیکی راجع به اسلام سیاسی و زندگی خود و وضعیت زنان ایرانی در آلمان نوشته ام که به صورت پ د اف در چند سایت در معرض عموم گذاشته شد و چند سایت هم قسمتهایی از آنرا منعکس کرد می خواستم بدانم مایل هستید آنرا برای شما هم بفرستم؟

  a wrote @

سلام لطفا کتب اکبر گنجی را برایم میل کنید ممنون

  راستین دهقان wrote @

درود و سپاس هموطنان

سپاس از تلاش و زحمات شما

پیروز باشید و جاودان

  یک دوست wrote @

سلام من هر چی سعی کردم نتونستم کتاب تاریک خانه اشباح را در این سایت پیدا نکردم خواهشا برام ایمیلش کنید خواهشا

  مرتضی wrote @

دوستان هر کس برایشان مقدور است این دو کتاب را برای من ارسال کند1)کتاب تاریکخانه اشباح اکبر گنجی 2)فتوای خون اثر مهر نوش سلوکی

  Marjan Garakani wrote @

دوستان!
چهارسال پیش ترجمه کتاب»پاپ یوحانا» را از زبان آلمانی با نام «درجامه مردان» بپایان بردم و با شادی فراوان به ایران رفتم تا آنرا بچاپ برسانم، با دوستی که همراهم بود به انتشاراتیهای زیادی سر زدیم و پاسخها متفاوت بود: «صفحات کتاب زیاد است… مجوز نمیگیرد …» سرانجام با نا امیدی به آلمان بازگشتم و کتاب را به آقای معروفی (نشر گردون – برلین) دادم نا آنرا با هزینه شخصی من بچاپ رساند. امسال بار دیگر به ایران رفتم و به این امید که شانسم را باری دیگر بیازمایم، سری به انتشاراتی ققنوس زدم و در کمال شگفتی دریافتم که کتاب پاپ یوحانا دو ماه پیش بچاپ رسیده است!
برایم جالب بود که رمان پاپ یوحانا :
– در سال 1996بزبان انگلیسی بچاپ رسید،
– و در همان سال به زبان آلمانی ترجمه شد،
– سال 2004 در نظرسنجی شبکه دوم تلویزیون آلمان بعنوان یکی از ده کتاب پرخواننده آلمان معرفی شد،
– سال 2009 بر پرده سینما بنمایش گذاشته شد.

ترجمه کتاب بیش از یکسال بطول انجامید. برای ارائه متنی روان، که برای خواننده فارسی زبانِ ناآشنا با فرهنگ و تمدن مسیحی-اروپایی نیز براحتی قابل درک باشد، می بایست درباره تاریخ کلیسا و تشکیلات آن و روابط اجتماعی حاکم بر زمان رمان تحقیق میکردم. پس از انتظاری طولانی سرانجام کتاب در زمستان 1390(2011) بچاپ رسید و در اختیار کتابفروشیهای خارج از کشور قرار گرفت.

ظاهرا حضور شانزده ساله کتاب و ترجمه آلمانی آن در کتابفروشیها، معرفی آن در تلویزیون آلمان وهمچنین ساختن فیلم پرفروشی بر اساس آن در هیچکس انگیزه ای برای ترجمه آن به فارسی ایجاد نکرده بود. در عوض تنها باید دو یا سه ماه از انتشار ترجمه من میگذشت، تا هم مترجم محترم و هم نشر ققنوس به صرافت ترجمه و انتشار این اثر بیفتند.
تنها چند ماه پس از انتشار ترجمه من، رمان «در جامه مردان» دیگر نه مشکلی با صفحات زیاد داشت و نه باید نگران مجوز میبود؛
شاید اگر من هم جامه مردان بتن میکردم، تلاش چندین ساله ام برای معرفی زنی که در قرن نهم میلادی با پوشیدن جامه مردانه بر مسند پاپ اعظم تکیه زده بود، در قرن بیست و یکم فرجام خوش تری میافت.

24.07.2012
مرجان گرکانی

  rth wrote @
خلاصه یک کتاب . به صورت پی دی اف در اختیار علاقمندان قرار دهید. رازی، انسان را با خدای برابر نهاده. (ناصرخسرو) من از پذیرفتن حقیقت، از هر منبع که بیابم، روی گردان نیستم. (ابوریحان بیرونی) این نوشتار چکیده و خلاصه ای است در هفده صفحه از کتاب حکیم رازی نوشته ی استاد پرویز سپیتمان (اذکایی) انتشارات طرح نو/ 1384. سراسر این کتاب به بررسی مسئلۀ دین ستیزی و پیامبر ستیزی در ایران و گذشتۀ تاریخی و فلسفی بویژه آراء فلسفی حکیم محمد بن زکریای رازی پزشک و فیلسوف نامدار قرن سوم و چهارم هجری می پردازد. شاید پیشتر هنگامی که نام زکریای رازی را می شنیدیم، می گفتیم او کاشف الکل است و در پی کشف کیمیا بوده تا به هرچه بزند زر شود. داستانِ کیمیاگری رازی، ساخته و پرداختۀ کسانی است که از گسترش نظرات و اندیشه های فلسفی این بزرگترین فیلسوف ایران زمین واهمه داشته اند و هنوز هم دارند. کسانی که بر این باورند که مردم عوام را نیازی به یادگیری فلسفه نیست و این درست خلاف نظر حکیم رازی است که بر این باور بود که اگر انسانها می خواهند به رشد و پیشرفت و از دید او خِردشهر برسند باید فلسفه بیاموزند و از اندیشۀ خود بهره گیرند. نخست سفارش می شود اگر علاقمندید که بیشتر دربارۀ این فیلسوف نابغه بدانید همه این کتاب را بخوانید زیرا نوشتاری که پیشِ رو دارید بصورت چکیده، تنها پاره ای از نظرات فلسفی حکیم رازی را بیان می کند که مهمترین آن، همان دین ستیزی و پیامبرستیزی اوست. چیزهایی را خواهید خواند که مطمئناً برای نخستین بار به گوشتان خورده است. درپایان خواهید دید که بزرگترین فیلسوف تاریخ ایران زمین، کسی نیست جز حکیم محمدبن زکریای رازی و نه حکیم ابن سینا. زیرا ابن سینا فلسفه را اسیر دایرۀ تنگ و محدود دین نمود و آغازگر عصرِ تاریکی و عقب ماندگی در تمدن ایران زمین شد. براستی مگر فلسفه چیست که از دیدِ رازی از نان شب هم برای انسان واجبتر است؟ برای درک موضوع فلسفه حتماً بیشتر بخوانید. فلسفه می کوشد به اندیشۀ انسان، اندیشیدن بیاموزد تا برای هرآنچه که نیاز دارد که در زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی بداند با کمک اندیشه به آن دانستنیها دست یابد. در زندگی فردی گاهی وقت ها به این می اندیشیم که آیا خدایی است؟ وظیفۀ من در این جهان چیست؟ آیا سرنوشتِ انسان را کسِ دیگری می نویسد؟ سرانجام انسان پس از مرگ چیست؟ و یا در زندگی خانوادگی نیاز داریم که بدانیم با همسر و فرزندانمان چگونه برخوردی داشته باشیم و یا جامعه را بر کدامین قوانین بنیان نمود تا پیشرفت و رفاه و خوشبختی انسانها بوجود آید. پس باید اندیشیدن بدانیم تا آنچه که نیاز داریم، بیابیم. فلسفه می آموزد که راه اندیشیدن چیست. باشد که با مطالعۀ و بررسی بیشتر، بتوانیم به زوایای تاریک و پنهان تاریخ مهین عزیزمان ایران پی ببریم. هرجا که نوشته ای از این کتاب آورده شده است با شماره صفحۀ آن مشخص شده تا یافتن اصل مطلب و مطالعۀ کاملتر آن در کتاب اصلی آسانتر باشد. رازی کیست؟ «حکیم محمد بن زکریای رازی (251-313 ق) بزرگترین پزشک جهان شرق، و یکی از پزشکان بزرگ سراسر اعصار بشری، هم در ایران زمین بیشتر به عنوان طبیب اشتهار دارد و بسی کمتر به عنوان فیلسوف شناخته شده است. به طور کلی، در نزد مردم درسخوانده ی میانه حال، حکیم ری به دو چیز معروف می باشد؛ یا به عبارت دیگر، تا اسم رازی به میان می آید، دو چیز در فکر و ذهن ایشان متبادر می شود: کاشف الکل و دین ستیزی.» (مقدمه کتاب) «کسانی که با فلسفه و اندیشیدن دشمنی داشته اند همواره بر حکیم رازی تاخته اند و او را به خاطر نپذیرفتن امر نبوت سرزنش کرده اند. پس رازی پیامبرستیز نیز هست. عبدالرحمان بدوی (مصری) می گوید: ((رازی یک نظام منسجم فلسفی نداشت…، وی به انسانیت و پیشرفت علم و خدای حکیم ایمان داشت، ولی دیگر به دینی اعتقاد نمی ورزید…)) این نمونه ای از تاختن اینگونه افراد به رازی بوده است گویی از نظر اینان وجودِ نظام منسجم فلسفی در نزد حکیم مادی، مستلزم دین باوری است. ستیز رازی با دین صرفاً و فقط از موضع دفاع از فلسفه بوده است. او معتقد بود که انسان را هیچ امام و راهبری بجز عقلِ خداداد نیست. همانگونه که در تاریخ فلسفه نوشته شده است غزالی که در قرن پنجم هجری می زیست پس از سالها کسب دانش سرانجام با برای احیاء علوم دینی به فلاسفه تاخت و نظریات آنها را رد کرد. اما او هیچگاه اشاره ای به رازی نمی کند و بر آراء او نمی تازد. زیرا غزالی خود نیک می دانست که دین هرگز با فلسفه سازگار نیست و اسلام هرگز چیزی به اسم فلسفه مضاعف و منسوب به خود ندارد. او بر کسانی می تازد که کوشش می کنند اتحادی بین دین و فلسفه بوجود بیاورند و در روزگار کنونی عنوانی ساخته اند بنام فلسفه اسلامی. غزالی احیاگر علوم دینی است و پیشوای اهل جدایی دین از فلسفه. پس او کاری به کار فلاسفه ای که فقط در وادی فلسفه کار می کنند ندارد بلکه آنهایی را نکوهش می کند که فلسفه و دین را در هم می آمیزند. و حکیم رازی کسی بود که با همه وجود کوشش می کرد که مرزهای فلسفه را از دین جدا نگه دارد. اهل دین بسیار کوشیده اند که از فکر فلسفی بهره مند شوند اما فکر فلسفی هرگز و هیچگاه آزادانه میل به فکر دینی ندارد، زیرا فلسفه علم است و با عقل سر و کار دارد پس معرفتی است علمی – عقلی که مرتبتی فراتر از معرفت نقلی دارد. و این دین است که از فلسفه یاری می جوید تا با آن بیاویزد و کمال یابد. حکیم رازی سرسختانه بر نگاهداشت استقلال فلسفه می کوشیده و بر این باور بوده که مردم بایستی به جای پیروی از مذاهب، فقط علم و فلسفه بیاموزند و عقل را نبی و امام و راهبر خویش قرار دهند. اما فلسفه ای که چیزی از عقل و بهری از نقل بهم آمیزد نه دیگر دین است و نه فلسفه.» (مقدمه کتاب) رازی با بررسی سیر دگرگونی و پیشرفت اندیشه در ایران باستان و یونان باستان توانست در نظام فکری مستقلی اندیشۀ ناب ایرانی را بیان کند. «فلسفه ملی ایران یا ایرانی، اگر هنوز کسانی در این مملکت باشند که علاقمند به این قبیل معارف هستند، در قیاسِ – مثلاً- با حماسه ملی ایرانیان (که حکیم فردوسی «زنده» فرموده است) سزاست با وجدان علمی آسوده و دلی از آگاهی شاد به همین نظام فلسفی حکیم محمد بن زکریای رازی روی آورند. این که می گوییم فلسفه ملی ایران، مراد همین حکمت طبیعی زروانیِ گیتی گرای است، نه چیز دیگرِ ناسره انیرانی تبار (که از جمله در کتاب شفای ابن سینا و ماننده های آن گنجیده) بل فقط همین دانشمایه یا داناکی نامک حکیم رازی است.» (مقدمه کتاب) «امروزه انسان باهوش ایرانی، هر فرد درسخوانده یا روشنفکر میانه حال مملکت، از حیث فکری و نظری سخت نیازمند به درک یک نظام فلسفی طبیعی و ساده و بی پیرایه، بدون حشو و زوائد (یعنی بدون آسمان – ریسمان های قُلمبه – سُلمبه که بافندگان آنها هم خودشان نمی فهمیده اند چه ترّهاتی سر هم می کنند) [است] که هم ضمن نمایش برجسته آیین های اندیشگی نیاکانی و ملی، کمابیش با مسائل فلسفی و فکری دنیای معاصر همخوان و همساز باشد. چنین نماید که یک خانه تکانی فکری لازم و ضروری است، و باید که همه آن تار عنکبوت ها و گرد و غبارها وآل و آشغال هزار ساله را بدور ریخت. و متافیزیک یا ماوراءالطبیعه غربی یا شرقی، ایده آلیسم عربی یا عجمی، و عرفان بافی هندی و مندی یکباره از پیکره فلسفه ایران کنده شود و به زباله دان تاریخ فکر افکنده گردد؛ درست همان کاری که حکیم رازی در زمان خود کرده، و با حکمت طبیعی خویش چنین وظیفه ای را انجام داده است. بر باور مورخان علم و فلسفه در مغرب زمین: (( دوران انتقال فیزیک از قرون وسطا به عصر جدید در اروپا، همانا به گرایش های رازی وار مشخص شده است؛ چه آن از اندیشه هایی بنیادین تشکیل یافته، که سطوح متفاوتی از شناخت علمی ارائه می کند، و همین خود شباهت شگفت انگیزی با نظام نیوتونی دارد))» (مقدمه کتاب) «اگر خواننده دل آگاه به یک کلمه خورسند می شود، هم باید گفت سرچشمه منابع حِکمی-علمی و عقلی رازی، ایرانی ناب است. اقبال لاهوری (مورخ فلسفه ایران) می گوید: رازی به سنت ایرانی، نور را مخلوق اول، و ماده و مکان و زمان را قدیم می دانست.» (مقدمه کتاب) اما به راستی بنیانگذاران فلسفه چه کسانی بوده اند که رازی را فیلسوف نابِ ایرانی و همپایۀ فردوسی می دانیم. «ارسطو در کتاب ((درباره فلسفه)) اذعان می کند که بانی فلسفه در جهان همانا مُغان زردشتی ایران بوده اند و آنگاه خود به شرح اصول فلسفی ایشان می پردازد؛ قابل توجه ناباوران خودباخته ی ایرانی (!)» (مقدمه کتاب) «دو سیمای برجسته رازی: طب و فلسفه است.» (مقدمه کتاب) و نه کیمیاگری که رازی را بدان عمداً مشهور کرده اند. حکیم رازی در تاریخ علم و در جهان پزشکی، چنان که گویند پس از بقراط و جالینوس، مرد سوم است که جامع آن دو تن دیگر هم باشد. و در این نوشتار به سیمای فلسفی رازی پرداخته می شود. زیست نگاری رازی «ابوبکر محمد بن زکریا بن یحیی ((صیرفی)) رازی زاده ی 251 ق / 865 م در ری زاده شد. بنا به قراین حدس زده می شود که خاندانِ ایرانی تبار رازی، تا زمان جدش یحیی مسیحی مذهب بوده اند و با گرایش های صابئیِ حرانی و مانوی. از آنجایی که نام پدرش (زکریا) در نسخه ای احمد نوشته شده، بایستی مسلمان شدن خانوادۀ رازی هم از زمان پدرش بوده باشد. بررسی اصل و نسب رازی در شناخت این که آراء و اندیشه های او چگونه شکل گرفته است بسیار باارزش است. زیرا انسان دوستی، انسان گرایی، انسان آیینی، پیشۀ پزشکی، حکمت طبیعی، علم الاهی (یونانی) و فلسفۀ مدنی حکیم رازی، البته بر مبانی کیش و آیین مغانی ایران باستان، از مذهب مسیحی – مانوی نشات گرفته، نه از اسلام و آیین مسلمانی که بدان اعتقادی نداشته است.» (ص71) «پيشه خانوادگي رازي زرگري بوده و همخوان با دانش کيمياگري. و در جواني عود مينواخته.» ص 83 او را پسر زکریا، محمد زکریا، و در دوره ی کنونی بیشتر زکریای رازی می نامند. و درگذشته به سال 313 است. او در شهر ری زاده شد. در سی و اندسالگی به بغداد رفت و آغاز به فراگیری دانش پزشکی نمود. چهار سال پس از آن به ریاست بیمارستان العضدی بغداد رسید. «رازی پس از بازگشت از بغداد رییس بیمارستان ری می شود.» (ص 84) در همین دوران او به بررسی و نقد آثار فلسفی گذشتگان می پردازد و آراء فلسفی خود را به نگارش درمی آورد. سرزمین ری از دیرباز خاستگاه اندیشه ی ناب ایرانی بوده است. شهرستانی زادگاه زرتشت را ری می داند. در ری از زمان مهرپرستان فلاسفه و حکمایی بودند که درباره ی مسائل فلسفی کنکاش می کرده اند و پس از ظهور زرتشت نیز این فلسفه در جامۀ موبدان زرتشتی به راه خود ادامه داده است و پس از اسلام بزرگانی چون حکیم رازی، حکیم فردوسی، حکیم ایرانشهری و حکیم ابوریحان بیرونی میراث دار این خرد و فلسفه ناب ایرانی شده اند. در این کتاب بطور کامل درباره جایگاه شهر ری در تاریخ فلسفه ایران توضیح داده شده است. دروه ای که رازی در آن می زیست تا حدودی از بگیر و ببندهای متشرعان کمتر خبر بود پس او توانست آراء دین ستیزانۀ خود را بیان کند. زیرا «هرگاه و هرجا که سلطه دین و قلمرو شرایع آن ضعیف و محدود یا مهار شده، بی درنگ علم و حکمت و خرد و دانایی نوع بشر آغاز بالش و شکفتگی و درخشش و نیرومندی نموده، یا همانا – به اصطلاح – نوزایی فرهنگی رُخ داده است؛ چه هرگز و در هیچ جای جهان با وجود سیطره مطلق دین و شرایع (با متولیان و کارگزاران آن) نوزایی فرهنگی و پیشرفت مدنی پدید نیامده و نخواهد آمد.» (ص 3) در همین دوران، «رازی که نماینده ی عقل گرایی است، حتی منکر وحی شد و از خودمختاری عقل به شیوه ای دفاع کرد، که یادآور جنبش روشنگری اروپایی در سدۀ هیجدهم است.» (ص 14) «بر طبق فهرست [ابوریحان] بیرونی از 184 عنوان اثر رازی 56 اثر اختصاصا طبی است. و بر اساس فهرستی که ابن ابی اصیبعه آورده است از 235 عنوان اثر رازی حدود 90 کتاب درباره پزشکی و داروسازی است. ص 276 شاهکار رازی کتاب صد و ده جلدی الحاوی است که دانشنامه پزشکی بزرگی است. «رازی در روز پنجم شعبان سال 313 ق وفات یافت در آن وقت سن او به سال قمری 62 سال و پنج روز و به سال شمسی شصت سال و دو ماه و یک روز بود» ص 117 اما چرا رازی ناشناخته مانده است؟ یکی به سبب ترکتازی و ویرانگری و کتابسوزی های ترکان و مغولان، که بر عصر طلایی تمدن ایران دوره اسلامی نقطه پایان گذاشتند؛ و دیگر همانا به علت استیلای اعتقادات اسماعیلی قائل به وحدت دین و عقل (که خلاف نظر حکیم رازی است) تاریخ دین ستیزی و پیامبر ستیزی پیش از آنکه به آراء فلسفی رازی پرداخته شود نیاز است که دربارۀ ادیان ایرانی و طرز تفکر و اندیشۀ فلاسفه پیش از رازی آشنایی بدست آورد تا آراء او را بهتر دریافت. «دانشمندان بزرگی از ((دین جهانی زرتشتی)) و تاثیرات عمیق و وسیع آن سخن گفته اند، لیکن ضروری است که از دو مکتب اساسی فلسفی یا دو جریان مهم فکری در دین گروی ایرانیان باستان یاد کرد؛ آن دو گرایش در آمادگاه فکری-فلسفی به نامهای ((مینوگرایی)) و ((گیتی گرایی)) است. مکتب فلسفی منسوب به دین زرتشتی که خدای برین مورد اعتقاد آن اهورامزدا است، همانا مینوگراست. اما مکتب فلسفی گیتی گرا منسوب به دین زروانی باشد که خدای برین مورد اعتقاد آن ((زمان بیکران)) یعنی ((دَهر))، ذات ((لَم یَزِل و لَم یِولد)) یا همان ((زروان)) است. مهرگرایی یا میترایسم یا کیش ((مهر)) ایرانی که این نیز جهانگیر شد یک دیم میانجی و متوسط بین آن دو است، ولی مکتبی فلسفی نباشد بلکه عرفانی است. کیش مانوی که این نیز جهانی شد، بلافصل خلف زروان گرایی باشد، کمابیش فلسفی گونه (گیتی گرا) ولی یکسره عرفانی است. کیش مزدکی (سوسیالیستی) اگرچه دم از ((زروان)) می زند، باز زردشتی گرا و مَزدیسنایی است. این بود اشارت وار ویژگی های برجسته چهار دین جهانی که ایرانیان طی هزار و دویست سال فرمانروایی بر نیمی از جهان باستان تقدیم بشریت متمدن کردند. پس در عرصه معارف ایرانی، همواره سه جریان مهم حکمت (فلسفه) و کلام و عرفان را می توان انتظار داشت.» ص 205 رازی بیشتر مانوی مسلک بوده است. «عصر رازی را دوره ظهور شکاکیت و نسبی انگاریِ ارزشها دانسته اند، چنان که مانوی مآبان نامداری جون برزویه پزشک ایرانی، پاول پارسی حکیم منطقی و سلمان پاک (فارسی) را پیشاهنگان شکاکیت (-تکافوی ادله) شمرده اند، که تابعان ایشان همانا ابن مقفع و ابوعیسی وراق و ابن راوندی و حکیم رازی بوده اند.» ص 136 اما براستی کسانی که منکران نیوت بودند چه دلایلی بر ادعای خود می آوردند؟ «سید مرتضی رازی خلاصه ای از نظر منکران نبوت را این گونه بیان می کند که منکران نبوت بر این باورند که: ((انبیاء به غیر حق مشغول شدند (چه) خلق را به خدا می خوانند و به تکالیف، پس ایشان را باز می دارند از آنچه به خدای مشغول شوند و به حق؛ و هرچه خلق را از خدای تعالی باز دارد باطل بود، پس التفات به قول انبیاء و رسل نباید کرد و به تکالیف نباید مشغول شد که آن بی حاصل است…)) و ابن جوزی می گوید که از جمله شبهاتی که فلاسفه یا حکما بر نبوت آورده اند این است که پیامبران برای ریاست طلبی به دروغ دعوی نبوت می نمایند، الهام و اعجاز آنان همانند آنِ کاهنان و ساحران باشد، دلیلی وجود ندارد که بفهمیم راست و دروغ کدام است…؛ شبهه دیگر این که انبیاء آنچه آورده اند یا موافق عقل است یا مخالف عقل آن، اگر مخالف عقل است که قابل قبول نیست، و اگر موافق عقل است که خود عقل کفایت می کند…؛ شبهه دیگر آن که در شرایع چیزهایی آمده که عقل از آنها می رمد، مثلاً روا داشتن آزار حیوانات و جز اینها…» ص660 البته باید افزود که «پیامبرستیزی فیلسوفان ریشه در بی اعتقادی آنان نسبت به ادیان دارد، نیز سید مرتضی رازی می گوید که فلاسفه جمله شریعت ها و دین های رسل و اخبار گور و عذاب و حشر و نشر و حساب و ترازو و صراط و بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب و ملائکه و ملک الموت همه را محال و هذیان دانند، و گویند رسولان جمله حکماء بودند، اما ایشان را جاه و منصب دوست بود از بهر مصلحت کار خویش این شرایع و دینها بنهادند، تا نادانان و جاهلان را مطیع خود کنند، و اگر چنین نکردندی کس مطیع ایشان نشدی؛ و گویند رسولان اگرچه حکما بودند درجه ارواح ایشان نزد عقل اول کمتر از آنِ حکمای دیگر باشد، زیرا که ایشان ترک حکم و ریاست و اتباع کرده بودند و رُسُل ترک آن نکردند؛ و گویند سرگردانی خلق و گمراهی ایشان همه از انبیاء و رسل بود، و اگر ایشان را حبّ جاه و ریاست نبودی و خلق را با حال خود بگذاشتندی در دنیا فساد از این کمتر بودی))» ص 661 «منکران نبوت گویند آخر صدق ادعای آن به چه چیزی دانسته می آید، ما به لحاظ نوعی و صورت نفس با مدعی نبوت هنباز هستیم، هم این که در ((خبر)) احتمال صدق و کذب می رود؛ و هیچ دلیل دیگری وجود ندارد که خداوند نبوت را ویژۀ فلان یا بهمان مدعی ساخته باشد، اگر هم این امری خارق عادت محسوب شود، باز هیچ وجهی داّل بر صدق و صحت آن وجود ندارد، از آن رو که فعل دلیل بر اختصاص به یک شخص معیّن نیست. بنابراین، پیامبر با چه چیزی شناخته آید که ((گوینده همان خداست، یا به چه چیزی دانسته آید که ((میانجی)) همان فرشته ای است که بدو وحی می رساند؛ و از کجا معلوم که آن فرشته سخنگوی خداوند بوده باشد، پس همانا درباره این مسئله هیچ پاسخی مترتب نیست.» ص 661 «داستان فرشته و دیو که می توانند کلمات خود را بر پیامبران تلقین کنند و در قرآن مجید نیز به آن اشاره رفته است سر درازی دارد. بر همین اساس که گوینده وحی چه کسی است، مانی نیز پیامبران را بر دو دسته می کند پیام آوران یزدانی و پیام آوران اهریمنی؛ چنان که انبیای بنی اسرائیل را به جز مسیح جملگی از انبیای اهریمنی می شمرد.» ص 673 «ابو عیسی وراق (شیعی) زندیق گفته است که اگر پیامبران آمدند که به حجت های عقلی تمسک جویند، پس آنان از زمرۀ ما به شمار می آیند؛ و اگر برخلاف آن آمدند همانا خداوند عقول را حجت قرار داده است، که جز با تغییر او دگرگونی نپذیرد، و در این صورت خطاب زائل می گردد.» ص 662 در همین زمینه، «شهرستانی گوید: بُرهان براهمه (منکران نبوت) در عدم احتیاج به شریعت و نبوت، از جمله این که ما اصلاً نیازی به شریعت و شارع نداریم؛ زیرا آنچه پیامبر بدان امر می کند عاری از این نباشد که یا معقول است یا معقول نیست، پس اگر معقول باشد همانا عقل بی نیاز از پیامبر است، و اگر معقول نباشد که همانا مقبول نیست.» ص 662 «نجم الدین رازی صوفی هم از کفرهای فلاسفه، یکی همان را یاد کرده که انبیاء را خود حکماء دانند؛ و هر چه گفتند از حکمت بوده باشد، اما با جاهلان سخن به قدر حوصلۀ ایشان گفتند؛ کتابها هم ساختۀ ایشان بُوَد…، و احکام شرع را انبیاء نهادند از بهر مصلحت معاش بر قانون حکمت..؛ و براهین معقول نمای ایشان (-فلاسفه) انکار در دین و شرع است…» ص 662 بر اساس همین نظر که حکما و فلاسفه هم خود انبیاء هستند یکی از فلاسفه بنام «حکیم ابوالعباس ایرانشهری که ابوالمعالی بلخی درباره او می آورد که ایرانشهری دعوی نبوت عجم کرد و چیزی جمع کرد به پارسی، و گفت این وحی است به من، به جای قرآن بر زبان فرشته، نام او ((هستی)) داد و گفت چنان که محمد به عرب رسول بود، من به عجم رسولم…؛ و سلمان فارسی رسول بوده است…؛ و مذهب او آن بود که همۀ شریعتها یکی بیش نیست… ص 663 «هستي نامه، نام کتاب ديني پارسي حکيم ايرانشهري است. او به راستي پيام آور فلسفه کهن ايراني بود در برابر اسماعيليان، که از باورهاي فلسفه – دين انيراني سود مي جستند. ایرانشهری یکی از استادان حکیم رازی بود» ص 81 و همانگونه که پیشتر گفته شد «رسولان اگرچه حکما بودند درجه ارواح ایشان نزد عقل اول کمتر از آنِ حکمای دیگر باشد، زیرا که ایشان ترک حکم و ریاست و اتباع کرده بودند و رُسُل ترک آن نکردند» پس فیلسوفی مانند ایرانشهری با ادعای نبوت می خواهد بگوید فلاسفه هم راه و روش زندگی را به مردم می آموزند با این تفاوت که بدنبال ریاست و حکومت بر مردم نیستند. منکران نبوت حتی بر معجزات پیامبران هم می تاختند. «ابن رواندی زندیق (در کتاب الزُمُرد) می گوید که فصاحت لسان عرب از آن یک تن (- پیغمبر اسلام) هرگز دلیل و حجتی بر عجم نباشد، چون زبان او را نمی فهمند و درک نمی کنند تا به دین او بگروند ص 663 این چکیده ای بود از نظرات فلاسفه ای که در روزگار پیشین یا همزمان با رازی بودند. اما رازی چه می گوید. «رازي به قدرتِ بي نهايت عقل و خرد اعتماد داشت» ص 137 «رازي شک و ترديد علمي را روش اصلي خود در همه علوم داشت» ص 136 او می گوید»پس دانسته است که حکیمان به حکم ((عقل)) مردمان را ارشاد می کنند، به زبان ((خرد)) با آنان سخن می گویند نه از زبان ((فرشته)) یا ((وحی)) و یا مکاشفه؛» 661 باید دانست که «پیامبرستیزی رازی ریشه در نقض ادیان او دارد و باید دانست که ستیزش وی شامل تمام ادیان و شرایع عالم می شود، ابداً مقصور و منحصر بر یک دین معین یا شریعتی خاص نمی باشد. رازی در دو کتاب فی النبوات / نقض الادیان (دربارۀ پیامبری ها / دین ستیزی) و فی حیل المتنبئین / مخاریق الانبیاء (دربارۀ پیامبرنمایان / ترفندهای پیغمبران) بر همه ادیان تاخته و با ادله بسیار آنها را رد کرده است.» ص 663 «رازی در کتابش الطب الروحانی بر اصحاب شرایع و سیاست مذهبی تاخته است، که ظلم و جور آشکار می سازند و در تجویز محرمات می کوشند؛ از این جهت که بسیاری از مردم را به وسیلۀ شرایع وادار به انجام کارهایی مانند کشتن مخالفان می کنند.» ص 664 «رازی دین های مردم را نظر به ارواح شریر و اعمال اهریمنی که در آنها هست سخت نکوهیده است.» ص 664 اما رازی در این میان به سادگی نمی توانسته است آراء خود را بنویسد و گسترش دهد او دشمنان و مخالفان سرسختی داشت و هنوز نیز دارد. «مخالفان و دشمنان رازی طرفداران اتحاد دین و فلسفه هستند. و او را ملحد و هذیان گوی خواندند.» ص 664 اکنون باید دید دلایل رازی در دین ستیزی چه بوده است. برای همین به سراغِ مخالفان سرسخت رازی می رویم زیرا «دو کتاب دین ستیزی رازی که بدانها اشاره شد، برجای نمانده است اما دو گروه بزرگ از نویسندگان اسلامی بدان التفات کرده اند: یکی، متکلمان سنی که از نظام فکری و ادلۀ فلسفی رازی برضد عقاید الحادآمیز اسماعیلیه استفاده کرده اند و دومین دسته، نویسندگان اسماعیلی بوده اند که نوشته ها و نظرات رازی را در کتابهایشان آورده اند تا بر آن نظرات فلسفی، ردیّه بنویسند. دستۀ سوم هم کسانی بودند که بر اندیشه های رازی انتقاد کرده اند.» ص 669 پس «به خاطر این عقاید رازی ، متشرعان بر او شوریدند و این امر باعث شد امروزه دستیابی به همۀ آثار فلسفی رازی میسر نباشد.» ص 688 و باید دلایل او را در کتابهای کسانی جست که در همان زمان و در سده های پسین بر این دلایل ردّیه می نوشتند. یکی از این افراد که همروزگار حکیم ری بود ابوحاتم رازی (اسماعیلی) است.»اصول عقاید رازی بنابر نقل ابوحاتم رازی (اسماعیلی) این است که خداوند همۀ مردمان را یکسان آفریده، هیچکس را بر دیگری برتری نداده است؛ و اگر بگوییم که برای راهنمایی آنان حاجت به انتخاب کسی داشت، حکمت بالغۀ وی بایستی چنین اقتضا کند که همه را به منافع و مضّار آنی و آتی شان آگاه سازد، کسی را از میان ایشان بر دیگران برتری ندهد و مایۀ اختلاف و نزاع آنان نگردد؛ و با انتخاب امام و پیشوا باعث آن نشود که هر فرقه تنها از پیشوای خود پیروی و دیگران را تکذیب کند، با نظر بُغض به آنان بنگرد و جماعات بزرگی بر سر این اختلاف از میان بروند. معجزات متنبیّان (پیامبران) چیزی جز خدعه و نیرنگ نیست، و غالب آنها هم از مقولۀ افسانه های دینی است که بعد از آنان پدید آمد. مبانی و اصول ادیان با حقایق مخالفت و مغایرت دارند، به همین سبب میان آنها اختلاف دیده می شود، علت اعتماد و اعتقاد مردم به ادیان و اطاعت از پیشوایان مذهبی تنها عادت است. ادیان و مذاهب علت اساسی جنگها و مخالفت با اندیشه های فلسفی و تحقیقات علمی هستند. کتابهایی که به نام کتب مقدس آسمانی معروف اند، کتبی خالی از ارزش و اعتبارند؛ ولی آثار کسانی از قدما مانند افلاطون و ارسطو و اقلیدس و ابقراط، خدمت های مهم تر و مفیدتری به نوع بشر کرده است.» ص 665 «استاد پینس هم گفته است که رد و ابطال دین توسط حکیم رازی، یکی از نقدها و شکوک و رُدود منظم وی در امر تحکیم مبانی فلسفه است؛ و افزون بر این مسلماً دین به سبب تعصبات جاری فرقه ها در آن، موجب جنگهای نفرت بار به مراتب زیان بارتر و خطرناک تر بوده است. رازی با چنین نگرشی آشکار در واقع نتوانست آیین بسیاری از نویسندگان اسلامی را بپذیرد، آموزه هایی که از سوی پیامبران در جوامع بالندۀ انسانی نهادین شده است. رازی دنبال نگره ای (سیاست مدنی) را گرفت که در نزد افلاطون می بود، نظری که به موجب آن جامعه برحسب ((تقسیم کار)) اجتماعی پدید آمده است.» ص 665 «گلچینی از خلاصه بیانات رازی و آراء فلسفی و دلایل فلسفۀ دین سیتزی او به نقل از ابو حاتم اسماعیلی چنین است: ((ابوحاتم گوید که وی ]یعنی حکیم رازی[ با من ]یعنی ابوحاتم[ در امر نبوت مناظره کرد، سخن وی در این خصوص که هم در کتابش آورده، چنین است که از چه رو واجب دانید خداوند قومی را به نبوت ویژه ساخته، قومی دیگر را نساخته و آنان را بر مردمان برتری نهاده، ایشان را رهنمای دیگران قرار داده و مردم را نیازمند به آنها نموده است؟ از چه رو روا داشته اید در حکمت خدای حکیم، که کسی را برای مردم برگزیند و یکدیگر را به جان هم اندازد، ستیز و دشمنی را میان ایشان برپای بدارد، جنگ و دعواها فزونی یابد و مردمان در آنها هلاک شوند؟ پرسیدم که در نزد تو حکمت خداوندی چگونه بوده باشد؟ گفت سزاتر به حکمت و رحمت آن باشد که خداوند بر همۀ مردمان شناخت سود وزیان شان را در حال و آینده شان الهام کند، نه آن که برخی را بر دیگران تفضیل نهد و میان ایشان نزاع و اختلاف باشد که بدان هلاک شوند؛ و این امر از آنجاست که برخی از ایشان پیشوای دیگران شده اند، پس هر گروهی پیشوای خود را تصدیق و غیر آن را تکذیب می کند، بر روی هم شمشیر می کشند و فاجعه ها به بار می آید؛ و چنان که ملاحظه می شود، بسیاری از مردم در این دشمنی ها و کینه کشی ها نابود شده اند. ابو حاتم گوید حقیقت آن است که در جهان ما جز پیشوا و پیرو، دانشمند و دانش آموز در همۀ ملت ها و دین ها نمی بینیم، حتی سوای اهل شرایع در میان اصحاب فلسفه هم – که سخن تو بر آن بنیاد است – مردم از یکدیگر بی نیاز نباشند، بل همگان نیازمند الهام از پیشوایان و دانشمندان خویش هستند؛ و تو خود که دعوی داری در آن دانشها – به اصطلاح – فلسفی ویژگی یافته ای، اگر کسانی فاقد آنها بودند و به تو نیازمند باشند، واجب دانی که به آنان بیاموزی و ایشان از تو پیروی کنند. گفت من چیزها را ویژۀ خود نساخته ام، لیکن پیوسته جویای آنها و در پژوهش آنها بوده ام؛ و به دور از واقع نمی دانم اگر کسی همت خویش بر این مصروف دارد، حتماً بدانچه من به همت خود رسیده ام او نیز برسد و دریابد. گفتم حسب واقع عینی مردمان بر مراتب متفاوت باشند، در همت و عقل و فطنت یکسان و برابر نیستند؛ آخر این چه دعوی است که گمان بری همگان در فهم و درک فلسفی، یا همت بلند و طبع تام وعقل کامل به پای امثال تو برسند. پس آنان رواست که به یکدیگر نیازمند باشند، این که از یکدیگر بیاموزند و در میان ایشان عالم و متعلم وجود یابد، یک کسی امام بشود و گروهی ماموم بوده باشد، تا امر و نهی پایدار گردد و طاعت و معصیت ها نمایان شود. همین تو که پنداری آنچه باهوش و باریک بینی خویش دریافته ای، که بسیاری از فیلسوفان پیشین آن در نیافته اند، هم آنان پیشوایان تو بوده اند و تو در اصول و کتب ایشان، نگریسته و بررسی کرده و آنچه دعوی کنی دریافته ای؛ و همانطور که روا می دانی فلاسفه را هم مراتبی متفاوت باشد، چندان که حسب درک و درایه شان برخی پیشوای دیگران اند…، لابد روا می داری که در بین عوام مردمان هم کسانی امام و عالم و رهبر باشند؛ باید که روا دانست پیامبران و رسولان هم که به نبوت برتری یافته اند، از برای راهنمایی مردم و به جهت صلاح امور دنیا و دینشان آمده اند؛ چه آن که آدم گول و درشتخوی از نگرش در دقائق علوم فلسفه رویگردان است، چیزهایی که در آنها گیج و سرگردان می شود و عقل و فهم وی از ضبط آن عاجز می ماند. آنگاه چکیدۀ سخن رازی این است که البته این کار دشوار می نماید، ولی بایستی که هرکس با تمام وسع و همت در تعلم فلسفه بکوشد، خود را به بحث و نظر و فراگیری بر طریق حق مشغول دارد؛ چه هیچکس جز با نگرش در فلسفه از این جهان نرهد، اگر همان عامّۀ مردم که خودشان را (در منازعات مذهبی) هلاک کرده اند، از این بحث و نظرها غفلت نمی کردند بسا که آزاد و رها می شدند. کسی که در فلسفه نظر کرده باشد ابداً معتقد به شرایع پیامبران نخواهد بود، چه این گونه اعتقادات خرافی موجب بر اختلافات، همانا مصّر بر جهل و تقلید است که منجّر به نزاع و کشتار می شود؛ اهل شریعت ها دین را حسب تقلید از رئیسان خود برمی گیرند، نگرش و پژوهش در اصول را وامی نهند و از آن باز می دارند [اعلام النبوه، ص 3-13]» ص 665 «سپس قول رازی (باب سوم، فصل اول اعلام انبوه نوشتۀ ابوحاتم رازی اسماعیلی) دربارۀ سخن پیامبران و تناقض گویی آنان این است که عیسی پنداشته است که پسر خداست موسی پنداشته که خدا پسری ندارد و محمد پندارد که خدا پسری ندارد و محمد پندارد که او همچون دیگر مردمان آفریده است؛ مانی و زردشت در باب ((قدیم)) و وجود عالم و سبب خیر و شر خلاف موسی و عیسی و محمد گفته اند، مانی در باب دو جهان و علت آنها برخلاف زردشت است؛ و محمد گوید که مسیح کشته نشده، یهود و نصاری منکر آن باشند و پندارند که او کشته و بر دار شده است. ص 668 نصرانیان هم پنداشتند که او ((پدر و پسر و روح القدس)) است. مجوسان هم آنچه از زردشت در باب اهرمن و اهرمزدا ادعا کنند، همان چیزی است که مانی مدعی شده، این که ((کلمه)) از پدر جدا شد و دیوان (=شیاطین) را پاره پاره کرد و کشت؛ و آسمان از پوست دیوان باشد، تندر همانا از غرش پتیارگان (=عفاریت) است، زمین لرزه جنبیدن دیوان در زیر زمین است؛ و مانی ((شاپور)) را _ که کتاب شاپورگان را برای او ساخته _ در فضا بالا برد و او را یک چند در آنجا پنهان کرد، مانی با روح خویش در نزد ایشان عین خورشید چشمانشان را می زد که بسا یک ساعت و بسا هم چند روز می پایید [ص 70] ابو حاتم گوید رازی پندارد که این رسم و عادت پیامبران است، همین اختلاف و ضد و نقیض گویی در سخنان ایشان است؛ فلذا در ابطال نبوت بدان دلیل آورده، خواسته است که بدانها دَستان ها و فسانه های ایشان را نمایان کند، پس سخن خود را با این یاوه ها نیرو بخشیده است. مقصود رازی از ذکر مجوس و مانویان همانا زشت شمردن (تشنیع) اهل ادیان و مذاهب است؛ وگرنه درآوردن این گونه محالات که مانویان و مجوسان اختراع کرده اند، حجتی بر ابطال نبوت نباشد. در ضمن، مانند همین بدعت های گمراه ساز نیز به فلسفه نسبت یافته است [ص 71]. رازی گفته است که کتاب محمد (ص) پُر است از ضدّ و نقیض گویی.. [ص 113]… رازی گفته است که خداوند به بندگان شناختن سود و زیان هاشان را در حال و آینده شان و رها کردن اعتراض به یکدیگر را الهام نموده، اما می بینیم که این امر بسیاری از مردمان را به هلاک رسانده، بزرگ ترین بلاها را آشکارا در حال و آینده شان نازل کرده است. در مورد حال ایشان همانا تصدیق هر ملتی است امام خود را، که یکدیگر را به جان هم انداخته و در میانشان شمشیر حاکم است؛ اگر این سببهای دینی در میان مر دمان نبود، همستیزی ها و جنگها و مصائب از میان برمی خاست؛ زیرا کشمکش ها خواه در حال یا آینده واقع شود، و این قصه سر دراز دارد [ص 181]… رازی معجزات پیامبران را از مقولۀ اعمال سحری و جادو دانسته است [ص 192]. رازی گوید که فلاسفه این دانشها را با نگره های خویش دریافته اند، و آنها را با دقت نظر خویش بیرون آورده اند، و با لطافت طبع خویش بدانها ملهم شده اند؛ فلذا در این خصوص از پیامبران و امامان دین بی نیاز باشند، که دربارۀ دانش های سودمند به حال مردم کاری نکرده اند. [اعلام النبوه، ص 273-274].» ص 667 آیا این گونه دین ستیزی تنها ویژه حکیم رازی و دیگر فلاسفۀ دین ستیز بود یا این مسئله همواره یکی از کوشش های آدمی برای رسیدن به جامعه و زندگی بهتری بوده است؟ «در صدر اسلام خودِ رسول اکرم (ص) متهم به کیش صابیان می بود و کفار قریش می گفتند که آن حضرت بر ضد دین قیام کرده و به خدایان ناسزا می گوید. عمربن خطاب پیش از آن که اسلام بیاورد، دنبال پیغمبر می گشت و می گفت کجاست این مرد صابی که قریش را پراکنده و بر دین آنان خرده گرفته و خدایانشان را دشنام داده است، اگر او را بیابم زنده اش نمی گذارم… از این رو اولاً خود رسول اکرم (ص) در عهدی دیگر و به وجهی دیگر و هم به تعبیری دیگر، یک دین ستیز واقعی بوده، چنین ایستاری به هر حال مطلقاً اختصاصی به دین ستیزان پسین تر –یعنی- حکیمانی مانند ابن راوندی و ابوعیسی وراق و محمدبن زکریای رازی نبوده، ملاحظه می شود که ریشۀ این قول در خود قرآن مجید است؛ و اساساً چنان که افلاطون گوید وحی همان چیزی است، از آن به کهانت و رویا و مکاشفۀ شخصی تعبیر می شود. بنابراین، به قول شهرستانی: ((پیامبر با چه چیزی شناخته آید که گوینده همان خداست؟ یا به چه چیزی دانسته آید که میانجی همان فرشته ای است که بدو وحی می رساند؟ و از کجا معلوم که آن فرشته سخنگوی خداوند باشد؟ پس دربارۀ این مسئله پاسخی مترتب نیست.))» ص 674 اما در برابر این نگره های دین ستیزی رازی، مخالفان او چه کسانی بودند و چرا مخالفت می کردند. نخستین دسته دینمداران و متشرعینی بودند که دلخوشی از اندیشه های دین ستیزی رازی نداشتند اما همین دینمداران و متکلمین چه شیعه و چه سنی با انتساب کتاب هایی در تایید امامت به رازی و دیگر فلاسفۀ دین ستیز، آنان را مطهر کرده اند؛ بویژه شیعه امامیه که این فلاسفه را حتی شیعه امامیه دانسته اند. پرسشی که وجود دارد این است که»چرا و چگونه و از چه رو مانی مسلکان زندیق و پیامبرستیزان دین گریز روزگار، موافق با مذهب شیعۀ امامی (اثنی عشری) شده اند و یا بدان گرویده اند، کسانی که خود اصلاً دین و پیغمبر را قبول نداشته اند، در تایید آن مذهب هرکدام یک یا دو کتابِ ((الامامه)) نوشته اند. البته به نظر می رسد که فلاسفه ای مانند حکیم فرزانه محمد بن زکریای رازی هیچگاه کتابی در تایید امامت ننوشته باشند زیرا کاملا ًروشن و واضح است که کسی که با اصل نبوت مخالفت ورزد هیچگاه فرع آن را که امامت می شود، نمی پذیرد پس کتابی هم در تایید آن محال است که بنویسد. اما چرا سران سیاست شناس و دانشمندان امامی شیعۀ آن روزگار و حتی در دوران کنونی این چنین از حکیم ری دفاع کرده اند جای بسی شگفتی دارد. جماعت شیعۀ امامی با مردود اعلام کردن انتساب کتابهای دین ستیزانه و پیامبر ستیزانه به حکیم رازی و انتساب چند کتاب که در تایید دین و نبوت است به او؛ کوشیده اند یک آب تطهیر حسابی بر سراپای حکیم مشهور دین ستیز بریزند. اما چرا؟» ص 670 «ابن راوندی شیعی زندیق، چند کتاب و از جمله الزمرد را در رشتۀ دین ستیزی نوشته بود؛ همزمان با وی ابوعیسی محمد بن هارون وراق (م 247 ق) زندیق مانوی، که او هم از پیامبرستیزان نامدار بوده است نیز بمانند ابن راوندی در تایید مذهب شیعی، یک کتاب الامامه نوشته است.» ص 670 یعنی برایشان نوشته اند و به آنها نسبت داده اند. زیرا کسانی که پیامبری را رد کرده اند چگونه در تایید فرع آن یعنی امامت کتاب بنویسند؟ «سومین پیامبرسیتز نامدار جهان اسلام – یعنی – حکیم رازی نیز یک یا دو کتاب الامامه بدو نسبت داده اند، که بی گمان از این معنا تایید مذهب شیعه خواسته اند.» ص 670 اما براستی چرا تایید مذهب شیعه؟ زیرا برای اینکه بتوانند از نظام فلسفی رازی و دیگر فلاسفۀ دین ستیز، برای ساختن نظام دینی و مذهبی خود بهره مند گردند و راه طعنه و سرزنش دشمنانشان را نیز سد کنند، دست به این کار زده اند. زیرا شیعه امامیه بسیار بر بهره گیری از فلسفه و اندیشه ورزی کوشاست. و بنیان های فکری خود را بر اساس خرد بنا نهاده است. و کوشش کرده تا دین بر مبنای فلسفه باشد یعنی همان کاری که رازی با آن مخالفت می ورزید. زیرا «رازی به جدایی فلسفه از دین باور داشته است و نیامیختن این دو با هم..» ص 685 حتی امروزه نیز کسانی هستند که می کوشند انتساب این آراء را به حکیم رازی مردود اعلام کنند تا جاییکه استاد مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران، صفحه 525 به شدت این انتساب را مردود دانسته است. استاد مطهری بعید می داند که اندیشۀ پیامبرستیزی و دین ستیزی متعلق به رازی باشد و او احتمال قوی می دهد که چون رازی تا حدودی طرز تفکر شیعی امامیه داشته است، همانند بسیاری متفکران دیگر از سوی دشمنان شیعه امامیه متهم به کفر و زندقه شده باشد. ص 688 درباره کتابهایی که به رازی منسوب داشته اند که رازی درباره امامت نوشته است میتوان گفت که از این حکیم ماده گرا، دین ستیز و پیامبر ستیز بسیار دور است که بیاید و در تایید امامت کتاب بنویسد در حالی که اصل آن را که دین است نمی پذیرد و در رد آن بسیار نوشته است. اما چرا شعیه امامیه کوشیده تا چنین رازی را تطهیر کند و با انتساب کتابهایی در تایید امامت به او خواسته چهره ای پسندیده هست کند؟ بیشتر برمیگردد به نظام استوار و خردمندانه این فیلسوف نابغه که با نظریات فلسفی و حکیمانه خود توانسته است متفکران و متکلمان شیعه امامیه را به سمت خود بکشاند. زیرا اساس شیعه امامیه (دوازده امامی) بر خردورزی است و حتی برخلاف دیگر مذاهب اسلامی که اندیشه ورزی و تعقل در کل تعطیل است و پذیرش بدون اندیشه و تفکر دین را از انسان می خواهند؛ شیعه دریافت اصول دین را بر اندیشه گری و دریافت عقلانی انسان می داند که آنها را برای خود اثبات کند. نظام اندیشه ای و فلسفی که شیعه از آن سود می جوید بسیار با نظام اندیشگری و فلسفی حکیم نابغه و فرزانه ری همانند است. پس از این رو، شیعه با تطهیر رازی که مورد طعنه و شماتت دشمنانش قرار نگیرد از نظام فلسفی او بهره جسته است. و حتی شیعه با این کار توانسته است این میراث بزرگ حکیم رازی را از زیر ضربات لعن و تکفیر و طعن علمای مرتجع و سنگ اندیش سنی نگهداری کنند. با نگرش به اعتقاد شیعه به این که در عصر امام غایب، رهبری با جانشینی است که خردمند و پارسا و بویژه دادگر و عادل باشد و از همه مهمتر مردم او را برمی گزینند و حتی در صورت نقض یکی از موارد لازم او خودبخود برکنار می شود؛ میتوان نظریۀ خردشهری حکیم رازی را دریافت که فرد خردمند، پارسا و دادگر را لایق رهبری می داند. این نمونه ای از بهره گیری شیعه از نظام فکری و فلسفی سیاسی حکیم رازی ست. یکی از دلایل طرفداری شیعه از رازی را میتوان در مانوی مسلک بودن او دانست که شیعه نیز میراث دار فکری مانی است. ص 734 چکیدۀ مطلب دستۀ دوم که بر اندیشۀ دین ستیزانۀ رازی تاختند اندیشمندان اسماعیله بودند. «افرادی چون ابویعقوب سجستانی، محمد نخشبی/نسفی، ابوحاتم رازی، ابونصر فارابی (کم و بیش)، اخوان الصفا، ابوالحسن عامری، و ابوعلی بن سینا در ترسیم سلسله مراتب جهانی اسماعیلی سهم داشتند خصوصاً همین ابن سینا که آغازگر عصر ظلمت فکری و فلسفی یا خردستیزی در ایران و جهان اسلام شد، چنان که پروفسور آربری در موضوع معاد روحانی به نزد او گوید که وی مبتکرانه و صمیمانه کوشید تا سازشی بین عقل و وحی بر اساس عقاید نوافلاطونی ایجاد نماید. اگر تفسیر او در مورد بقای نفس و یا روح رواج می یافت، مسلماً تاریخ فکر اسلامی بعد از او خیلی متفاوت می بود؛ امکان داشت که فلسفۀ یونانی به جریان نیروبخشی خود ادامه دهد، و عصر تاریک و قرون وسطایی برای اسلام وجود نمی داشت. از سوی دیگر، شاید عقل انسانی که نجوم و طبیعیات را از دنیای قدیم به ارث برده بود؛ می بایست تا یک جهش دیگر صبر کند تا کوپرنیک و نیوتون بیایند و تصور انسان را دربارۀ دنیا عوض کنند.» ص 686 اما «بیش از همه ناصرخسرو به حکیم رازی پیچیده؛ چنان که سوءِ فهم خود را از تعریف ((زمان)) در نزد رازی، به تحیّر وی نسبت داده و ناصر خسرو می نویسد: ((چندان سخن ملحدانه گفته؛ و به آخر مذهبِ توقف را اختیار کرده و گفته است: اندر آنچه همی ندانم از کارها توقف کردم…)) رازی آنچه را که نمیداند با شجاعت بیان می کند زیرا گفتن نمی دانم خود نصف دانش است و این درست برعکس قول فیلسوف نمای پُر مدعایی مانند پسر سینا بخارایی است که از سر کبر و غرور جاهلانه دعوی باطل کند: ((از قعر گِل سیاه تا اوج زُحل / کردم همه مشکلات گردون حلّ…))» ص 150 اما پرسشی که وجود دارد این است: «در حالی که متکلمان بزرگ اسلامی (سنی– شیعی) نسبت به مواضع اصالت عقل و فلسفۀ رازی هرگز واکنشی نشان نداده اند، حتی ایستار دین گریزی و پیامبرستیزی آشکار او را ندیده گرفته یا تحمل کرده اند، از چه رو متکلمان اسماعیلی نسبت به اسلام و دین – خصوصاً مسئلۀ نبوت کاسۀ داغتر از آش شده اند؟ چرا فیلسوف مادی ری را به سبب اعتقادات فلسفی و عقلانی محض چنین به توپ و تانک بسته اند؟ در پاسخ به این پرسش اگر بایستی حرف آخر را هم اول زد، در یک کلمه توان گفت که آتشباری توپخانۀ اسماعیلی فقط علت و انگیزۀ سیاسی داشته است و بس؛ … اسماعیلیه فلسفه ای بوجود آورده اند که اکنون به آن فلسفۀ اسلامی می گویند وگرنه اسلام مطلقاً چیزی به اسم فلسفه ندارد و اسلام صرفاً یک دین است.» ص 678 زیرا «اسماعیلیه نبی را بدل از عقل فلسفی می دانند و آن عقل را محکوم تعلیم امام نموده اند که تبار از نبی دارد. همانگونه که حسن صباح می گوید: خداشناسی به عقل و نظر نیست (بل) به تعلیم امام است.» ص 679 پس به اینگونه اسماعیلیه می کوشیده تا با بهره گیری از اصل نبوت، امامت را توجیه کند تا بتواند رهبری که برای جامعه متصور است نوعی مشروعیت الهی و آسمانی بدهد. در نزد شیعۀ امامیه نیز این گونه است که امامت بر اساس نبوت اثبات می شود. «خلاصه آنکه هرکس نقض نبوت را ابطال و نبوت را اثبات نموده، خصوصاً اسماعیلیان و شیعیان از آن روست که با تضعیف مسئله نبوت همانا موضوع امامت نیز سست می شود، چه به قول ابن بابویۀ قمی شیعیان قائل به تشاکل میان پیغمبران و امامان هستند.» ص 680 پس «بی دلیل نبوده است که سران اسماعیلی ایران مهمترین آثار جدلی خویش را بر ردّ ((ترفندهای پیامبران)) رازی نوشته اند؛ ناصر خسرو در زاد المسافرین، ابوحاتم رازی در اعلام النبوه (نشانه های پیامبران)، ابویعقوب سجستانی اسماعیلی در اثبات النبوه و …» ص 680 «بدین سان، مبانی تشیّع فلسفی اسماعیلی (که به اسم فلسفۀ اسلامی شهرت یافته؟!) در مباحث بخش دوم کتاب الاصلاح ابو حاتم رازی، راجع به نبوت از جمله چنین بیان شده است که عناصر نظام باطنی و نوافلاطونی، شامل هفت دوره از تاریخ مقدس تعلیم نبوی، …از آدم آغاز و به منجی (قائم) منتظر پایان می پذیرد.» ص 680 اما باید گفت که اگرچه اسماعیلیه و شیعه امامیه، امامت را بر نبوت بنیان نهاده اند اما بین این دو تفکر فرق بسیار است زیرا اسماعیلیه می کوشیدند با اصل امامت حکومتی را بوجود آورند و امامی را در راس آن قرار دهد که دارای مقامات الهی و آسمانی بود و هیچکس حق بازپرسی از این امام را نداشت. «چه به قول دکتر محقق، داعیان و مبلغان مذهب اسماعیلیۀ ایران از جهت اعتقاداتشان به این که خلفای فاطمی وارث علوم الاهی اند، غلّو و مبالغه دربارۀ آنان را به حد افراط رساندند، و همان خلفای نابالغ (الحاکم 11 ساله، الظاهر 16 ساله، المستنصر 8 ساله، الآمر 5 ساله، الظافر 17 ساله، و …) را واجد علوم اولین و آخرین قلمداد نمودند؛ و چون کشف و کرامتی از آنان مشاهده نمی شد، ناچار بودند که بگویند نوع بشر نمی تواند آنان را درک کند. گزافگویی های آنان در این خداسازی شواهد بسیاری دارد..» ص 683 اینان خلفای فاطمی مصر بودند. پس مشاهده می شود که اسماعیلیه برای رسیدن به اغراض سیاسی و ایستادگی در برابر خلفای بغداد این نظام سیاسی را بوجود آورده بودند. زیرا «اگر بر اسماعیلیه خرده گرفته می شود تنها از این نظر است که اسماعیلیه با نظرات حکیم رازی مخالفت می ورزیدند وگرنه همین اسماعیلیه با برداشت ایرانی و مانوی از اسلام در براندازی حکومت خلفای عرب می کوشیدند.» ص 711 اما شیعه امامیه با این گونه امام سازی هیچگاه موافق نبوده و نیست. زیرا آنان به امام قائم باور دارند. و اسماعیلیه با درآمیختن سیاست با دین و فلسفه راهی را پیمود که همانگونه که اشاره شد با آراء و اندیشه های ابن سینا باعث افول و تاریکی و پس ماندگی تمدن ایرانی شد. «و از دلایل پیامبرستیزی رازی کوتاه کردن دست متکلمان اسماعیلیه از حریم فلسفه بوده که آنها همه چیز را برای رسیدن به مقاصد سیاسی خود به هم می آمیختند» ص 685 دیگر گفته ها
  ابوذر wrote @

لطفا کتاب تاریکخانه اشباح و سونای زعفرانیه رو میل کنید واسم یک دنیا. ممنون


بیان دیدگاه